کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : محمد حسین غروی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن     قالب شعر : غزل    

جلـوۀ روی تو بود، طـور منـاجات ما            کـعـبۀ کـوی تو بود، قـبـلۀ حاجـات ما

شـربـت دیـدار تـو، آب حـیـات هــمـه            صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما


خرمن عمر عزیز، رفت به باد سـتـیز            ز آتش بیداد سوخت، حاصل اوقات ما

از تو نگـشتم جدا، در همه‌جا وز قضا            تا به ‌قـیـامت فـتـاد، دیـد و مـلاقـات ما

بی‌تـو اگـر می‌روم، چـاره نـدارم ولی            این‌ همه دوری نبود، شرط مکافات ما

وعــدۀ مـا و تـو در، بـزم یـزیـد پـلـیـد            تا کنی از طشت زر، جلوه به میقات ما

راه درازی به پیش، هم‌سفران کینه کیش            همّتی از پیـش، بیـش، بهر مهـمّات ما

شمع‌صفت می‌روم، سوخته و اشک‌ریز            ای سر نـورانی‌ات، شاهـد حـالات ما!

بی‌تو نـشاید که ما، بـار به منـزل بریم            یا که به ‌سختی مگر، بارِ غـمِ دل بریم

: امتیاز

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام در دفن شهدای کربلا

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

صبری کنید این کشته‌ها را می‌شناسم            جـا مـانـدگـان نـیــنـوا را مـی‌شـنـاسـم
مـن زادۀ زهـرا عـلـی بـن الـحـسـیـنـم            هـم زخـم‌ها را هم شـفـا را می‌شـناسم


گرچه شنـاسـایی کمی سخت است اما            من دو یـتـیـم مـجـتـبـی را می‌شـنـاسم
این پیکر مُثله که مانده روی خـاک و            رفـته سـرش بر نـیـزه‌ها را می‌شناسم

از عـمه جـانـم مـانـده اینجا یـادگـاری            طـفـلان اویـند این دو تا را می‌شـناسم
از
عـلـقـمـه بـوی عـمـو جـانـم می‌آیـد            ای قــوم بــوی آشـنــا را مـی‌شـنـاسـم

من تک تک این تکـه تکـه، جـسم‌های            از هم جـدا، از سر جـدا را می‌شناسم
یک پیـرهـن حتی نماند از یوسف اما            مـن یـوسـف کـربـبـلا را مـی‌شـنـاسـم
دفـنـش بــدون بــوریــا امـکـان نـدارد            من پـیـکـر خـون خـدا را می‌شـنـاسـم
بر جسم بابای غـریـبم یک نشانی‌ست            بـر سـیـنـۀ او
جـای پـا را می‌شـنـاسـم

: امتیاز

ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام و یارانش

شاعر : خوشدل تهرانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کیست این خسرو مظلوم؟ که خونین بدن است           وز دم نیزه و شمشیر، دو صد پاره تن است

کیست این مظهر جان‌بازی و ایثار و وفا؟           که به آزادگی و عدل و شرف، ممتحن است


او بُوَد چشم و چراغ دل زهـرای بتول           روشنی‌بخش جهان، نور رخ «ذو‌المنن» است

گبر و ترسا و یهودش، چو مسلمان خواهد           یار و محبوب ملل، شمع همه انجمن است

گر چه دور از وطنش گشت ز جور عدوان           وطنش در دل یاران، شه دور از وطن است

او شهید است و نیازش نبُوَد گرچه به غسل           آب غسلش همه از خون گلو و بدن است

دفن کـرد جسم پـدر را خـلف صالح او           آن‌که یعقوب‌صفت، شهره «بیت ‌الحزن» است

با سر‌انگـشتِ مبارک بنوشتی بر خاک           این همان قبر شهیدی است که عطشان دهن است

این مکان قبله عشاق جهـان خواهد شد           خوشدل! این تربتِ معشوقِ زمین و زمن است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا اولا اینکه امام حسرت دیدار وطنش را نداشت بلکه برای احیای دین در نهایت ایثار و فداکاری تمام هستی اش را  هم داد لذا این جمله شایسته امام نیست در ثانی امام سجاد بنا به مشیت الهی فقط در کربلا بیمار بودند تا نسل امامت حفظ شود بیمار خواندن او برای همیشه جفا است و شایسته نیست

چه غم ار حسرت دیدار وطن داشت به دل؟           وطنش در دل یاران، شه دور از وطن است

دفن کـردی چـو پـدر را پـسر بیـمارش           آن‌که یعقوب‌صفت، شهره «بیت ‌الحزن» است

ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام و یارانش

شاعر : جودی خراسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دل بدین گونه که اندر غم و رنج و محن است            کفن آور که دم رفتن جان از بدن است

آب کـوثـر به گـمـانم که فـرو نـنـشـانـد            این شراری که در آتشکده جان من است


با که گویم؟ که لب تشنه حسین را کشتند            بدنی کو؟ که بگویم ز چه بی‌پیرهن است

استـخـوانی اگر از سـیـنـه او بـاقی بود            آن هم از ضرب سم اسب، شکن در شکن است

کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون            تا نگـویند شه کـرب‌و بلا بی‌کـفـن است

تـیـره از دود دلـم نُـه فـلـک آیـد هر دم            یاد آرم که به نـیـزه، سر شاه زمن است

مگر از یاد رود داغ غمش «جودی» را            ورنه گلزار جنانش همه بیت الحزن است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تـیـره از دود دلـم نُـه فـلـک آیـد هر دم            یاد آرم که به مطبخ، سر شاه زمن است

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : وحید زحمتکش نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای یاس پـرپـرم به خـدا می‌سـپـارمت            زیـبـا بــرادرم بـه خـدا مـی‌سـپـارمـت
دنیای من بدون تو چون ابر تیره ای ست            ای مـاه انـورم به خـدا مـی‌سـپـارمـت


رأس تو هـمـسفـر شده با کـل کاروان            ای شـاه بـی‌سـرم به خـدا می‌سـپارمت
یک جـای سـالـمی نـبـود بوسه‌ای زنم            ای پاره پـیکـرم به خـدا
مـی‌سـپـارمت
بعد از تو پر زده خوشی از قلب خسته‌ام            با حال مضطـرم به خدا می‌سـپـارمت
صحرای کربلا چقدر رنگ خون گرفت            دریـای احـمـرم بـه خـدا می‌سـپـارمت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بسته‌ام بارِ سفـر را پس خداحافظ حسین           می‌برند این خون جگر را پس خداحافظ حسین

در دو زانـویم نمـانـده قـوّتـی، دلـواپـسم           می‌کِشم دردِ کمر را پس خداحافظ حسین


کو علمداری که زانو را رکابم می‌نمود؟           داده ام از کف، قمر را پس خداحافظ حسین

بعدِ تو یک نیمه‌جانی در گلویم مانده است           می‌برند این محتضر را پس خداحافظ حسین

زینب و‌ نامحرمان؟ اصلاً چطوری ممکن است           یک نظر کن همسفر را پس خداحافظ حسین

چون پرستو می‌روم زخمی ز کعبِ نیزه‌ها           داده‌ای نا بال و پر را پس خداحافظ حسین

اوّلین بار است از مرکـب تمـاشا می‌کنم           بر رویِ سرنیزه، سر را پس خداحافظ حسین

می‌روم تا شهرِ کوفه با زبانی‌ چون علی           زنده گردانم پدر را پس خداحافظ حسین

کاش می دادند اجازه سایه سازم بر تنت           می‌چشی هُرمِ شرر را پس خدا حافظ حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

معجری کو تا که سازم سایبانی بر تنت           می‌چشی هُرمِ شرر را پس خدا حافظ حسین

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : نوید طاهری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دردل صحرا گلم بی‌پیروهن افتاده است           جسم صد چاک حسینم بی‌کفن افتاده است

زینت دوش نـبی! بـاور نـدارم اینچـنین           زیر کوهی تیغ و نیزه پاره تن افتاده است


کاش تنها جای تیر و تیغ بود و نیـزه‌ها           جـام سم اسب‌ها روی بـدن افـتاده است

غیرتی خیز و نگاهی کن به حال خواهرت           بعد تو چشم‌ حرامی‌ها به من افتاده است

یک طرف شمر و سنان و یک طرف هم حرمله           خواهرت گیر دو سه تا بد دهن افتاده است

ای زمـین ‌کـربـلا من می‌روم امـا بدان           روی خاکت کشته‌ای دور از وطن افتاده است

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار            نیزه‌ها را، تیغ‌ها را، تیرها را بر ندار

ریشه‌هاشان در دلی خون است می‌دانی خودت            از ستاره زخمم افزون است می‌دانی خودت


زخـم‌ها آیـات قـرآنـنـد تـفـسـیـرش مـنم            خواب گیسوها پریشان است تعبیرش منم

آی صحرا گرد طوفان دیدۀ دریا شناس            ای پیـمـبر زادۀ دریـا دل مـولا شـنـاس

نیست اینجا هیچ اقیانوس دردی مثل تو            هر چه می‌گردم در اینجا نیست مردی مثل تو

عشق یک دنیا پریشانی و حیرانی‌ نیست؟            آنچه من می‌دانم وخود نیز می‌دانی‌ نیست؟

بعد از این سیلاب عالم‌گیر کشتیبان تویی            ساحل آرامشی تو، نوح این طوفان تویی

اشک‌ها پیـغـمـبران سـوز آه کـیـسـتـنـد            یوسف افـتاده در اعـماق چاه کیـستـند؟

غیر از آغوش تو در شام غریب دشتها            کـودکـان تـشـنـۀ من در پـنـاه کـیـستـند

خواب مژگان تو را دیدم در این وادی بگو            این به خون غلتیدگان خیل سپاه کیستند

هر طرف یک آسمان بر خاکها افتاده است            این بنی افلاکیان خورشید و ماه کیستند

رد پایت در مقاتل هست هر جا داغ هست            جای دستت بر سر هر غنچۀ این باغ هست

بعد من دیگر عصا دست کلیم زینب است            وقت «بسم الله الرحمن الرحیم» زینب است

گاه گاهی نغمه‌ای از نینوا خواهی شنید            صوت قرآن مرا از نیزه‌ها خواهی شنید

بـا تـمـام داغ‌هـایـت آشـنــایـم مـی‌کـنـی            از حرم تا قتلگاه از بس صدایم می‌کنی

در سفـر از کـربـلا تا شام تنها نـیـستی            میروی اما تو دور از چشم زهرا نیستی

مـانـده حـالا از اذان آخرم در قـتـلـگـاه            اشـهــد أنّ عـلـی اکـبـرم در قــتـلـگــاه

در مـدیـنـه داغ‌هـای بیـکـرانی داشـتـیم            »یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم«

بار غم را از دلم ای کوه بردار و برو            با خودت دشتی پر از اندوه بردار و برو

گفت زینب بس که داغت را نظاره کرده‌ام            مـثـنوی مرثـیـه‌ها را چـارپـاره کرده‌ام

: امتیاز

زبانحال حضرت رباب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کربلا در خاطراتم خون و خنجر ماند و بس            یک دلِ آشفته و صد داغِ دلبر ماند و بس
آنچه از دشتِ بلا در خاطراتم پُر شده است            اشک خونِ دیدۀ ساقی و ساغر ماند و بس


از کـنـارِ قـتـلگه وقـتی عـبـورم داده‌اند            دیده‌ام دشتی پُر از گلهای پرپر ماند و بس
وقتی آن شب خونِ زلفت را ز اشکم شسته‌ام            تازه فهمیدم برایم از تو یک سر ماند و بس
با خودم گهوارۀ شیرخواره‌ام را می‌برم            گو در آن عطرِ غمِ لالای اصغر ماند و بس
عصرِ عاشورا مرا وقتی که جولان داده‌اند            در نگاهم شرحی از تصویرِ محشر ماند و بس
وقتِ رفـتن سوی کوفه آخـرین آهِ نگـاه            گو فقط سوزی خزان از باغِ کوثر ماند و بس!

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با خودم گهوارۀ شش ماهه‌ام را می‌برم            گو در آن عطرِ غمِ لالای اصغر ماند و بس

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : سیده اسما اسماعیلی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ظهـر روز واقـعه دیدم که جانم می‌رود            جان به کف سمت عدو سرو روانم می‌رود

سرو‌ من سرمست بود و سر سپرد و جان فشاند            سرفراز از وادی نی سایه‌سارم می‌رود


خیمه‌های شعله‌ور تکـرار دیوار و درند            باغ ما آتش گرفت و باغبان هم می‌رود

داغ دیدم پشت داغ و صبر کردم پشت صبر            عمر من همگـام با اندوه و ماتم می‌رود

جان من بر نیزه و جـسمم میان کاروان            من به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

روی همچون ماه تو خونین و خاک‌آلوده است؟            یا منم اینجا که نـور از دیدگـانم می‌رود

جـسـم پاکـت مانـده جا در آسـتان نـیـنوا            زین جـدایی تا مدیـنه سوز آهـم می‌رود

باز می‌گردم به سویت وعده ما اربعـین            گرچه با این اربعین عمر گرانم می‌رود

: امتیاز

مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا

شاعر : نعیمه امامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کاروان می‌رود و داغ به حنجـر دارد            سـاربان بر سـر نی، لالۀ پـرپـر دارد

آیه در آیه قرائت شده جسمی که به تن            کهـنه پیـراهـنی از سورۀ کـوثـر دارد


سینه سنگین شده در گودی مقتل ای وای            خنجری سمت گلو، شمر چه در سر دارد!

این غریبی که چنین زیر سم اسبان است            زینت دوش نـبی بود؟ که بـاور دارد؟

بر پـریشانی گـیـسوی تو می‌زد شـانه             گرچه بر جان و تنش زخم، مکرر دارد

بارها کرده سوال عـمه، عـمو عـباسم            خبر از سوختن خـیمه و معجـر دارد؟

مشک را بر لب عطشان گره زد، آه نشد            چه کسی ساقی بی‌دست به لشکر دارد!؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛  مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به جوبۀ محمل زدن و مغایرت با روایت های معتبر است ؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چـوبۀ محـمل و پیـشـانی بشکـستۀ من            این زبانی است که در معرکه، خواهر دارد

مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

روی زمین افـتادی و بال و پرت رفت            نا بـاورانه نـیـزه در نـیـزه سرت رفت

تـو زینت دوش نـبی بودی ولی حـیـف            خوردی زمین و زیر مرکب پیکرت رفت


عـمامه و خُـود و سـپر، شـمـشیر، حتی            در آن هـیـاهـو یـادگـار مــادرت رفـت

ترکیب انگـشـتان دستانت به هم خورد            وقتی به دست دشمنان انگـشترت رفت

بـاور نـدارم قــسـمـتـی از مـقـتـلـت را            باور ندارم که اسارت خـواهرت رفت

دیگر چرا در آن بیـابان پیکـرت ماند؟            خاکم به سر بر نیزه رأس اطهرت رفت

حالا که نزدیک فـراتی...با خـبر باش!            از کـربلا لب تـشنه آخر دخـترت رفت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ترکیب انگـشـتان دستانت به هم خورد            وقتی به دست ساربان انگـشترت رفت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

دیگر چرا در آن بیـابان پیکـرت ماند؟            دیگر چرا در مطبخ  خولی سرت رفت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یـادت می‌آید دفـن کردی اصـغرت را؟            بر روی نیزه‌ها چرا پس اصغرت رفت؟

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

نـیـرو نـمـانـده است بـه بـازو بـرادرم            تــا نــیــزه‌هـای در بــدنـت را درآورم

ای عمر من چگونه تنت اینچـنین شده            بالا بلـنـد قـامـت تو چـون نـگـیـن شده


با تـیـغ و تـیـر پیـرهـنـت ریز ریز شد            از نـعـل‌هـای تـازه تنت ریـز ریـز شد

ای پاره‌پاره تن به زمین ریختی حسین            از دست‌های من به زمین ریختی حسین

یک لحظه قلب من متحیر شد و شکست            بردنـد نیـزه‌ها بـدنت را به روی دست

دسـتی سـیـاه پیـرهـنت را ربوده است            هر نیزه قسمتی ز تنت را ربوده است

نـشناخـتم اگر که تو را حق بده حسین            آه ای مـرمـلٌ بـدمـا حـق بـده حـسـیــن

چون چاره نیست از بدنت دور می‌شوم            بـا تـازیــانـه‌هـا ز تـنـت دور مـی‌شـوم

زخمی‌ترین بدن به که بسپارمت حسین؟            تنهـاترین من به که بـسپارمت حـسین؟

از لحظه‌ای که گرگ صفت‌ها رها شدند            خـلـخـال‌هـا روانــۀ بــازارهـا شــدنــد

غـربت ببین چـگـونه سفر می‌برد مرا            فـریـادهای حـرمـلـه سـر می‌بـرد مـرا

: امتیاز

زبانحال دختر سیدالشهدا علیه‌السلام در خروج از کربلا

شاعر : محمد مهدی سیار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ما را نـمانـده است دگر وقت گـفـتگـو            تا درد خویش با تو بگـوئـیم مو به مو

از خار،  گرچه گِرد حرم پاک کرده‌ای            تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو


خون، گوشواره‌ها زده بر گـوشهایمان            صد بغض مانده جای گـلـوبند در گـلو

تنـهـا گـذاشـتـیـم تـنـت را و مـی‌رویـم            اما سـر تو هـمـسفـر ماست کـو به کو

بی‌تـاب نیـسـتیم... خـداحـافـظت پـدر!            بی‌آب نیـسـتـیم ...خـداحـافـظت عـمـو

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

روزگـار خوشم ای یار نظر شد دیدی            باز هم زینب تو خون به جگر شد دیدی

سر و سامان مرا دست به دستش کردند            کـیـسۀ لشگـر کـوفه پُـر سر شد دیـدی


 یک نفر گفت بریزید و غـنیمت ببرید            خـیمۀ سوخـته‌ام زیر و زبـر شد دیدی

مثل شال کمرت خـیمۀ من غـارت شد            دور تا دور من و تو چه خبر شد دیدی

بعد یک عمر قیام شب من ریخت بهم            مشـکـل نـافـلـه‌ام درد کـمـر شد دیـدی

خـیـز بر نـاقـۀ عـریـان بـبـرندم کـوفه            بی‌تو ای هـمسفرم وقت سفر شد دیدی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده یا حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

مثل شال کمرت معجر من غـارت شد            دور تا دور من و تو چه خبر شد دیدی

گریه کردم چقـدر! چادر من را بدهـید            خواهـرت دربه در چند نفـر شد دیدی

بیت زیر به جهت انتطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد

شـتـر لـنـگ مهـیـاست که راهـم ببـرد            بی‌تو ای هـمسفرم وقت سفر شد دیدی

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

هر طرفی که می‌روم در سرمن هوای تو            هست ضیاء دیده‌ام رأس ز تن جدای تو
بر دلـم آتشی شده آنچه به قـتلگه گذشت            خنجر کین شمر دون قطع سر از قفای تو


پیکر پاره پاره‌ات نقـش زمین رها شده            زینت دوش مصطفی این نبود سزای تو
دشت بلا چو آمـدم دور وبرم محـارمـم            حال برون روم زآن بی‌تو و اقربای تو
قامت من کمان شده در غمت ای عزیز جان            خاطـرم آید هردمی روی خـدا نمای تو
قلبم اسیر عشق تو، جسمم اسیر دشمنت            مرگ مرا رها کند از غـم جانفـزای تو
همچـو اسـیر می‌روم شهـر امارت پـدر            غـم زده خواهـرت بود ملتمس دعای تو
چـشم بـبند روی نی بر من و تازیـانه‌ها            دیـدن ظلم جـانـیان سخـت بود برای تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

همچـو اسـیر می‌روم شهـر امارت پـدر            غـمرده خواهـرت بود ملتمس دعای تو

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای سر بریده بال و پرم را نگـاه کن            داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن

پا شـو کمک بده که سـوار شتـر شوم            نا محـرمـان دور و بـرم را نگـاه کن


با شمر و حرمله طرف کوفه میروم            برخـیز هـمسـفـر سـفـرم‌ را نگاه کن

رفـتـم پـی لـبـاس تـو امـا مـرا زدنـد            بر روی گـونه‌هـام ورم‌ را نگـاه کن

عباس را بگو که زمین خورد زینیت            حـالا کــبـودی کـمـرم را نـگـاه کـن

ای آفـتـاب کـم‌ به تـن دلـبـرم بـتـاب!            ای آفـتـاب چـشـم تـرم را نگـاه کـن!

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

حال که ای هـمسـفـر، بی‌تو سفـر می‌کنم            زاد ره خـویش را، خـون جـگـر می‌کـنم

تـیره کـنم صبـح را، شعـلـه زنم شـام را            ز آنکه شب خویش را، بی‌تو سحر می‌کنم


بی‌کفن و چاک چاک پیکر تو نقش خاک            چاک بـدل می‌زنـم خـاک به سر می‌کـنم

من که ز آغـاز عـمر بی‌تو نکردم سفـر            خیز و نگه کن ببـیـن با که سفـر می‌کنم

هر قـدمـم می‌زنـنـد، نـام تـو را مـی‌بـرم            هر طرفـم می‌کـشنـد، بر تو نظـر می‌کنم

هر خطر آید به پیش، بر دل و جان می‌خرم            در عوض از دخترت، رفع خطر می‌کنم

گـر بـگـذارد عــدو لـحــظـه‌ای آسـوده‌ام            زخم تو را شست و شو، ز اشک بَصر می‌کنم

ای پـسر مـادرم من نه تو را خـواهـرم؟            مثل تو پـیـش بـلا سـیـنـه سـپـر می‌کـنـم

گفته «میثم» به خلق، سوز دگر می‌دهد            روز جـزا مـن به او، لـطف دگر می‌کنم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

برای داغِ حرم او همیشه چون سپر است            صبور باشی اگر، درد و غصه بیشتر است

چگونه صبر نموده بر آن مصائب سخت            کسی که مظهـر الله و زیـنت پـدر است


به کودکان حـرم گفت؛ کوه صبـر خـدا            مـقـابـل عَـلـَم ظـلـم گـریـه بی‌اثـر است

امام گـفت «عـلـیْکُـنَ باالـفـرار» سپـس            نوشت راوی مقـتل حدیث معـتـبر است

میان معرکه ماندست، چاره چیست بر او            کنار جسم رود یا سری که در سفر است

گرفته صبر رهش را، وگرنه جان می‌باخت            عـقـیله از هـمه ایـتـام داغ دیـده‌تر است

چه درسِ صبرِ قشنگی ست کربلای حسین            بـرای اهـل تـأمـل تـجـلّـی هــنــر اسـت

دوباره شعر، مرا در فضای باران برد            صدای صوت اذان ست و موقع سحر است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا با برادر

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بی‌بـهـار تو اگـر زنـده بـمـانـم چه‌کـنم            بی‌تو بی‌تاب تر از برگ خـزانم چه‌کنم

قاتـلت نیزه نشد، داغ علی کشت تو را            حـال داغ تـو شده قـاتـل جـانـم چه‌کـنم


بس که ای یار دویدم رمق از پایم رفت            به خدا نیست دگر تاب و تـوانم چه‌کنم

لـرزه افـتاد تـنم تا تـنت افـتاد به خاک            نـاخـودآگـاه شـده ورد زبــانـم چـه‌کـنم

جـابجـا تا بـدنت شد قـد زیـنب تـا شـد            من ز داغ تو ببین همچو کمانم چه‌کنم

رحمت واسعه‌ای درهمه جا پخش شدی            اثـر نـعـل هـمـین است، ندانـم چـه‌کـنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کاش پیـدا نـشود قـبر عـلی اصغـر تو            نیـزه‌ها پشت حـرم، دل نگـرانم چه‌کنم

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تو صبح روشنی که به خورشید رو کنی            حاشا که شـام را خـبر از تار مو کنی

طـوفـانی و تـمـوّج اگر سـر بـرآوری            آتـشـفـشـان دردی اگر سـر فـرو کنـی


می‌خـواستی طلـوع فـراگـیر صبح را            با ابتـهـاجِ خـطـبـۀ خـود بـازگـو کـنی

می‌خواستی جماعت مست از غرور را            بـا اشـک هـای نـافـلـه بـی‌آبـرو کـنـی

عـطـر حـسین را همه جـا می‌پـراکنی            همچون نـسیـم تا سـفـر کو به کو کنی

پنهان شده است گل پس باران برگ‌ها            بایـد که بـاغ را به تـمـنّـاش بـو کـنی!

وقـتِ وداع آمـــده بــا پــاره‌هــای دل            با خـون دل برای قـیـامت وضـو کنی!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

وقـتِ وداع آمـــده بــا پــاره‌هــای دل            یک بوسه وقت مانده که نذر گلو کنی